سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که بگوید من دانشمندم، نادان است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

17 شهریور 1357،نقطه ی عطفی در تاریخ انقلاب مردم ایران...

ارسال‌کننده : مبارز در : 89/6/16 9:43 عصر

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، تظاهرات مردمی ضد رژیم شاه در
سال‌های 1356 و 1357 به اوج خود رسید و محمدرضا پهلوی با عزل و نصب
پی‌در‌پی نخست‌وزیران سعی در ایجاد آرامش داشت.

بر اساس اسناد به جا مانده از ساواک، سرآغاز راهپیمایی روز جمعه هفدهم شهریور 1357 ،‌ راهپیمایی عید فطر در منطقه قیطریه تهران بود. 

در
این روز که مصادف با سیزدهم شهریور ماه بود، مردم در شهرهای خمین، تهران،
قم، کرج، ایلام و چند شهر دیگر، پس از برگزاری نماز عید فطر، به حرکت
درآمدند و شعارهای کوبنده ضد رژیم سردادند. 

پس از آن و در روز شانزدهم شهریور، تهران در ‌اعتصاب سراسری به سر برد و مردم خود را برای تظاهرات در میدان ژاله آماده کردند. 

رژیم
پهلوی که از قرار مردم در میدان ژاله مطلع شده بود، ساعت 6 صبح روز هفدهم
شهریور،‌ اعلامیه اجرای مقررات حکومت نظامی را از رادیو پخش کرد. در پی
تصویب قانون حکومت نظامی و اعلام بی‌موقع و با تأخیر آن ،‌ بسیاری از مردم
بدون اطلاع از حکومت نظامی به میدان ژاله رفتند. 

جمعیت حاضر در
میدان ژاله با دیدن تانک‌ها و زره‌پوش‌های نظامی و مأموران مسلح، غافلگیر
شدند، اما بدون اعتنا به سربازان، به حرکت خود ادامه دادند. 

انبوه
جمعیت با سردادن شعارهای انقلابی از خیابان‌های اطراف به سمت میدان ژاله در
حرکت بودند و مأموران مسلح پس از چند بار اخطار، به سوی آن‌ها شلیک
کردند. 

در باره تعداد شهیدان و مجروحان این فاجعه رقم‌های مختلفی
گزارش شده است. متوسط این ارقام و اسناد موجود از‌ روز هفده شهریور سال
1357 نشان می‌دهند هزاران نفر شهید و مجروح شده‌اند و این کشتار ، یکی از
فجایع تاریخ حکومت پهلوی در ایران به شمار می‌رود. 

حضرت امام خمینی
(ره)، در روز 18 شهریور سال 13??، با ارسال پیامی خطاب به ملت ایران، ضمن
ابراز همدردی، کشتار وحشیانه رژیم شاه را محکوم و دولت وقت را دولتی تحمیلی
و غیرقانونی اعلام کردند و افزودند: چهره ایران امروز گلگون است و دلاوری و
نشاط در تمام اماکن به چشم می‌خورد. آری این چنین است راه امیرالمومنین
علی (ع) و سرور شهیدان امام حسین (ع) ... ای کاش خمینی در میان شما بود و
در کنار شما در جبهه دفاع برای خدای تعالی کشته می شد... نباید علما و
روشنفکران ملت در زیر چکمه دژخیمان خرد شوند تا مبادا کسی خیال آزادی به
خود راه دهد. شما ای ملت محترم ایران که تصمیم گرفته‌اید خود را از شر رژیم
شاه خلاص گردانید،‌ در رفراندمی که در سوم و چهارم شوال در برابر ناظران
سراسر جهان انجام دادید،‌ به دنیا نشان دادید که رژیم شاه جایی برای خود در
ایران ندارد... 17 شهریور مکرر عاشورا و میدان شهدا مکرر کربلا و شهدای ما
مکرر شهدای کربلا و مخالفان ما مکرر یزید و وابستگان او هستند. 

پس
از فاجعه میدان ژاله‌، کشور یک هفته در اعتصاب به سر برد. اما با وجود این
اعتراض وسیع، تعدادی از ماموران حاضر در صحنه‌ که به نقل از فرمانده‌شان
در این کشتار فعالیت چشمگیری داشتند،‌ تشویق شدند! 

واقعه 17 شهریور تأثیر عمیقی بر روند نهضت مردم ایران داشت و باعث تسریع حرکت به سوی پیروزی انقلاب شد.

میدان ژاله از روز هفدهم شهریور سال 1357 به میدان شهدا معروف و پس از پیروزی انقلاب به صورت رسمی با این نام خوانده شد. 

مهم‌ترین کتاب‌هایی که درباره فاجعه 17 شهریور 1357 منتشر شده، عبارتند از:
-
Imam Khomeini,s message for black Friday/س‍ت‍اد ب‍زرگ‍داش‍ت‌ س‍وم‍ی‍ن‌
س‍ال‍گ‍رد پ‍ی‍روزی‌ ان‍ق‍لاب‌‌، وزارت‌ ف‍ره‍ن‍گ‌ و ارش‍اد
اس‍لام‍ی‌/1360.
- الام‍ام‌ ال‍خ‍م‍ی‍ن‍ی‌ و ?? ش‍ه‍ری‍ور/ مترجم: م‍ح‍م‍دج‍واد م‍ه‍ری/ تهران/1368.
- گام به گام با انقلاب(جلد اول)/اکبر خلیلی/دفتر ادبیات انقلاب اسلامی/حوزه هنری/1375.
- سیر تکوینی انقلاب اسلامی/جواد منصوری/دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی/1375.
- تصمیم شوم ـ‌ جمعه خونین/مرکز اسناد انقلاب اسلامی/1376.
- روزشمار انقلاب اسلامی( جلد5)/دفتر ادبیات انقلاب اسلامی/حوزه هنری/1378.
- ری‍ش‍ه‌ه‍ای‌ ان‍ق‍لاب‌ اس‍لام‍ی‌ ای‍ران‌ و ش‍رح‍ی‌ از ?? ش‍ه‍ری‍ور/ آیت‌الله علامه نوری/ ن‍وی‍د ن‍ور/ ????.
- انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک(کتاب یازدهم)/مرکز بررسی اسناد تاریخی/1381.
-
ن‍ش‍س‍ت‌ ت‍خ‍ص‍ص‍ی‌ ?? ش‍ه‍ری‍ور ????؛ ک‍ال‍ب‍د ش‍ک‍اف‍ی‌ ی‍ک‌
واق‍ع‍ه‌، م‍ج‍م‍وع‍ه‌ س‍خ‍ن‍ران‍ی‌ه‍ا و م‍ق‍الات‌/ رخشنده اولادی،
هدایت‌الله بهبودی، مهدی توکلی، عبدالمجید معادیخواه/ م‍وس‍س‍ه‌
م‍طال‍ع‍ات‌ و پ‍ژوه‍ش‌ه‍ای‌ س‍ی‍اس‍ی‌ و ف‍ره‍ن‍گ‍س‍رای‌ ان‍ق‍لاب‌/????.
- تاریخ شفاهی قیام هفده شهریور ????/ محمد طحان/مرکز اسناد انقلاب اسلامی/ ‏???


کلمات کلیدی : ایران، 17شهریور 1357، انقلاب اسلامی، میدان شهدا، امام خمینی، شهدا

خاطرات منتشر نشده همسر امام خمینی

ارسال‌کننده : مبارز در : 89/3/9 6:58 عصر

                            امام خمینی(ره)                                                                                                                                                   

«تصدقت
شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز
و قوت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آینه قلبم منقوش است.
عزیزم، امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوشی در پناه خودش حفظ کند.
[حال] من با هر
شدتی باشد می‌گذرد ولی به حمدالله تاکنون هرچه پیش آمد خوش
بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم. حقیقتا جای شما خالی است. فقط برای
تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراهم
نیست که این منظره عالی به دل بچسبد... ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت.
قربانت؛ روح‌الله.»

گرچه
خانم خدیجه ثقفی؛ بانو قدس ایران، همسر گرامی امام خمینی در همان ایام
فروردین‌ماه 1312 هجری شمسی نامه عاشقانه حضرت روح‌الله رهبر آینده انقلاب
اسلامی ایران را از فرط شرم و حیای ایرانی و اسلامی پاره کرده، اما چند
سال پیش این نامه از همه جا سردرآورده و نه فقط در صحیفه امام که در
مطبوعات و حتی رادیو و تلویزیون خوانده شد.

عاشقانه‌ترین
نامه‌ای که از یک فقیه، مجتهد، مرجع تقلید شیعه و رهبر فرهمند ایران طی
بیش از یک دهه بر جای مانده و نه فقط در میان روحانیان و سیاستمداران که
در میان روشنفکران و نویسندگان هم بی‌نظیر است.

اما
این خانم کیست که «روح‌الله» خمینی با همه قدرت و عظمت سیاسی و دینی‌اش به
قربانش می‌رود، تصدق‌اش می‌شود، نور چشم و قوت قلبش می‌خواند و حتی در
ساحل زیبای بیروت صد حیف می‌خورد که محبوب عزیزش همراهش نیست؟

***

خدیجه
خانم ثقفی از تبار «حاج ملاهادی نوری» تاجر مازندرانی است که در اواسط
حکومت آغامحمدخان قاجار از شهرستان نور به تهران آمد. پسرش «محمدعلی» بود
که اگرچه تاجر بود، اما به فراگیری معارف دینی روی آورد و دختری از
خانواده علمای وقت را برای همسری انتخاب کرد.
فرزند آنان، میرزاابوالقاسم کلانترتهرانی، از پرورش‌یافتگان حوزه تهران،
اصفهان و نجف و همشاگردی و هم‌عصر با علمای بزرگی همچون «حاج ملاعلی کنی»
بود و در محضر درس «شیخ مرتضی انصاری» حضور یافت: «شیخ مرتضی به گفته‌های
وی در درس اعتماد می‌کرد و او هم درس استاد را پس از ختم جلسه، برای برخی
از شاگردان علاقه‌مند تقریر می‌کرد تا سرانجام به مقامی نائل آمد که در
چندین جلسه، شیخ مرتضی انصاری به اجتهاد وی تصریح
کرد.» او در زمانی که «ملاعلی کنی» تولیت مدرسه مروی را برعهده داشت، از
نجف به تهران آمد و در این مدرسه به مدت هفت سال به تدریس فقه و اصول
پرداخت که شاگردانش عالمان بزرگی همچون؛ سیدحسین قمی تهرانی، شیخ‌عبدالنبی
نوری، سی
دمحمدصادق تهرانی، شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی و شیخ‌فضل‌الله نوری
بودند. میرزاابوالقاسم لقبش را از «محمودخان کلانتر» دایی‌اش گرفته بود.
محمودخان در زمان ناصرالدین‌شاه، مامور رسیدگی به امور اجتماعی و اقتصادی
شهر تهران بود که سرانجام در قحطی‌ای که در تهران رخ داده بود،‌ ناصرالدین
او را در نابسامانی‌ها متهم کرد و به دار آویخت. فرزند میرزاابوالقاسم،
همچون پدر یک عالم دینی بود و قریحه شعر داشت و در زمان درگذشت پدر، در
رثای او شعر بلند بالایی سرود. «میرزا ابوالفضل تهرانی» که شاگرد پدر بود،
در تهران مجتهد شد و در حکمت، فلسفه و عرفان صاحب‌نظر شد. او اگرچه به
درجه اجتهاد رسیده بود، اما به عراق رفت و با دعوت میرزای شیرازی از جلسه
درس «میرزاحبیب‌الله رشتی» در نجف به سامرا آمد و در کنار فقه و اصول به
حدیث و رجال پرداخت. او همچنین در آن دوره، زبان و ادبیات «عبرانی و
سریانی» را برای آشنایی با یهودیت و مسیحیت فرا گرفت. او در سامرا
هم‌مباحثه با «می
رزامحمدتقی شیرازی (میرزای دوم) و سیدمحمد فشارکی
اصفهانی» بود. همچنین میرزا ابوالفضل آنچنان در ادبیات و شعر متبحر بود که
روزی در مجلس ادبای میرزای شیرازی، شاعر فرستاده دولت عثمانی که برای عرض
اندام در برابر میرزا آمده بود، مقهور کرد که درباره آن شاعر عثمانی
نوشته‌اند: «دستانش چنان می‌لرزید که سطل هنگام فرو رفتن در چاه
می‌لرزد...» او در نهایت به تهران بازگشت و در زمان ناصرالدین‌شاه، تولیت
مدرسه سپهسالار را برعهده گرفت. او پدربزرگ خدیجه خانم ثقفی است که پدرش
هم همچون پدربزرگ روحانی ب
ود و در این مسیر گام بر می‌داشت.
«میرزامحمدثقفی تهرانی» از شاگردان شیخ عبدالکریم حائری یزدی، موسس حوزه
علمیه قم بود و قریحه شعری او همچون پدرش زبانزد بود. او آنچنان در قم به
درس و تحصیل پرداخت که «دو دوره اصول خارج و عمده مباحث فقهی را از بحث
رئیس‌الشیعه، مرحوم حاج شیخ‌عبدالکریم حائری یزدی – رضوان‌الله علیه –
استفاده و وی به خط شریف خویش [حائزی بزرگ] به مقام اجتهاد و اعتماد او
تصریح کرد.» سپس ثقفی به تهران بازگشت و در مدرسه سپهسالار در رشته فقه،
اصول و معارف عقلی، تدریس و اقامه جماعت کرد که مشهورترین اثر او، «روان
جاوید» تفسیر فارسی و روان قرآن در 5 جلد است.

***

خدیجه
خانم ثقفی معروف به «قدسی ایران» دختر میرزامحمد بود که «آیت‌الله سیدمحمد
صادق لواسانی» او را به امام خمینی برای همسری پیشنهاد داد. دختر
روحانی‌ای که خود او درباره پدر می‌گوید: «پدرم خوش‌تیپ، شیک و خوش‌لباس
بود؛ مثلا
در آن زمان پوستین اسلامبولی می‌پوشید و از خانه بیرون می‌رفت و
همه طلبه‌ها تعجب می‌کردند.» از او درباره نام خانوادگی‌اش می‌پرسیم،
می‌گوید: «ثقفی به نام عشیره‌ای از اجدادمان باز می‌گردد که در کربلا در
رکاب سیدالشهدا(ع) جنگیده بودند.» اگرچه، پدر او عالم دینی بود، اما تا
دبیرستان، به دخترانش اجازه داد تا در مدارس جدید تحصیل کنند. خدیجه خانم
می‌گوید: «پدرم با دبیرستان رفتن من مخالف بود، چون روحیه‌اش متجددانه
نبود. او می‌گفت: چون در دبیرستان معلم مرد است، فراش مرد است و بازرس مرد
است، نرو.» به هر حال او تا کلاس ششم تحصیل کرد؛ با چاقچور و لباس
آستین‌بلند. پس از آن «از طرف خانواده مادری برای ایشان خانم معلم کلیمی
جهت تدریس زبان فرانسه استخدام کردند که بین 6 ماه تا یک سال به ایشان
فرانسه درس می‌داد.» زمانی که پدر او به قم رفت، خدیجه خانم با محیط قم
آ‌شنا شد و آن را نمی‌پسندید: «قم مثل امروز نبود، زمین خیابان تا لب
دیوار صحن قبرستان بود
و کوچه‌ها خیلی باریک بودند. به همین خاطر زود از
قم می‌آمدم و آن دو ماهی هم که پدرم مرا به زور نگه داشت، خیلی ناراحت
بودم.» چراکه او، از خانواده‌ای مرفه بود و با مادربزرگ مادری‌اش در تهران
خو گرفته بود. مادرش هم دختر خزانه‌دار ناصرالدین‌شاه بود و به این دلیل
«خازن‌الملوک» نامیده می‌شد. پدرش هم اگرچه روحانی بود، اما از سوی دیگر،
با سیاست همراه نبود: «در خانواده همسر امام و بعد هم زمانی که این
خانواده با امام وصلت کرد تا آخر روابط سیاسی برقرار نبود و به یک معنا
اصولا سیاسی نبودند، یعنی هیچ وقت وارد مسائل سیاسی نمی‌شدند و تنها در
این حد از سیاست می‌دانستند که مثلا شاه عوض شد. خود پدر هم گرچه روحانی
بودند؛ اما «روحانی صرف» بود؛ یعنی نماز و درس و بحث و اصلا در مسائل
سیاسی دخالت نمی‌کردند.» اما آنچه مایه آشنایی حاج آقا ثقفی و حاج آقا
روح‌الله بود، دین و دیانت بود. حاج سیدمحمد صادق لواسانی، دوست مشترک
ثقفی و خمینی مایه آشنایی را پربار می‌کرد و او بود که به حاج آقا
روح‌الله گفت: «چرا ازدواج نمی‌کنی؟» که او پاسخ داد: «من تاکنون کسی را
برای ازدواج نپسندیده‌ام و از خمین هم نمی‌خواهم زن بگیرم. به نظرم کسی
نیامده است.» در این هنگام لواسانی به او پاسخ می‌دهد: «آقای ثقفی دو دختر
دارد، خانم داداشم می‌گوید: خوبند.» اینگونه می‌شود که آقای لواسانی
ماموریت خواستگاری از این خانواده را برعهده می‌گیرد،‌ اما پاسخ دختر مورد
نظر «نه» است. او از قم بدش می‌آمد و زندگی با طلبه را نمی‌پسندید؛ چراکه
«طلبه‌ها معمولا خشک بودند، وضعیت مالی خوبی نداشتند و
گاهی برخی از آنها
احترام به زن نمی‌گذاشتند. البته دلیل اصلی عدم تمایل به سکونت در قم
بود.» به هر حال یکی از نوادگان امام، ماجرای خواستگاری از «خانم» را
«شیرین» توصیف می‌کند: «10 ماه طول می‌کشد تا خانم جواب مثبت دهند. 5 بار
خواستگاری انجام می‌شود که آقای سیدمحمدصادق لواسانی تشریف می‌آورند، نه
آقای کاشانی. البته پدر خانم اصرار داشتند.» ناگهان با این سوال روبرو
می‌شویم که چگونه خانم با این همه مخالفت جواب مثبت می‌دهند؟ او می‌گوید:
«حین همین جلسات که آقای لواسانی می‌آیند و می‌روند، خانم خوابی می‌بینند:
«ایشان وارد اتاقی می‌شوند که سه سید نورانی نشسته بودند. یک پیرزنی آمد و
من [خانم] از او پرسیدم که اینها چه کسانی هستند؟ او گفت: آن وسطی
پیامبر(ص)
است و آنکه سمت راست نشسته امیرالمومنین(ع) است و سمت چپی امام
حسن(ع) است، اما تو که از اینها بدت می‌آید! من پاسخ دادم که از اینها بدم
نمی‌آید، اینها ائمه من هستند. چرا باید بدم بیاید؟ خیلی هم دوستشان دارم.
پیرزن بار دیگر اصرار کرد که نه، تو از اینها بدت می‌آید!» از خواب بیدار
می‌شوند و برای خدمتکار منزل نقل می‌کنند. او به ایشان گفت که چون این سید
[امام] را رد می‌کنی، این خواب را دیده‌ای. در نهایت با توجه به این خواب
و نظر مثبت پدرخانم، ایشان جواب مثبت می‌دهند. یک ماه ابتدایی پس از
ازدواج تهران بودند و پس از آن به قم می‌روند.»

البته
پیش از پاسخ مثبت خانم، آقاسیدمحمدصادق لواسانی از سوی خانواده ثقفی مامور
می‌شود تا به خمین رود؛ چراکه پدر خدیجه خانم به او از قول زنان خانواده
گفته بود: «او را نمی‌شناسد و او مال خمین است و دختر در تهران بزرگ شده
است و در رفاه بزرگ شده است و وضع مالی مادربزرگش خیلی خوب بوده و با وضع
طلبگی زندگی کردن برایش مشکل است. ما نمی‌دانیم که آیا داماد اصلا چیزی
دارد یا نه. اگر درآمدش فقط شهریه حاج ش
یخ عبدالکریم باشد، نمی‌تواند
زندگی کند. ما می‌خواهیم بدانیم که آیا از خودش سرمایه‌ای دارد؟ از آن
گذشته آیا داماد زن دیگری دارد یا نه؟ شاید در خمین زن و بچه داشته باشد.
شاید در مدتی که منتظر بوده تا تحصیلاتش تمام شود، صیغه می‌کرده است و چه
بسا از آن صیغه یکی – دو بچه داشته باشد.» به هر حال آقای لواسانی به خمین
می‌رود و خیال پدر دختر را راحت می‌کند و پاسخ مثبت خدیجه خانم برای حاج
آقا روح‌الله به ارمغان می‌آید.

***

خدیجه خانم، قدسی ایران به منزل
آیت‌الله خمینی وارد می‌شود و با عالم دینی‌ای روبرو می‌شود که نهایت
احترام را برای او قائل است. البته خود خانم هم در ابتدای زندگی این مساله
برایش اهمیت داشت: « رابطه خانم با آقا یک رابطه بسیار محترمانه‌ای بوده
است. خانم در اول زندگی به آقا گفتند که بیایید تعبیرات‌مان را با یکدیگر
محترمانه بکنیم و همدیگر را محترمانه صدا بزنیم. هیچ وقت امام یک کلام
بی‌احترامی به خانم نکردند و ایشان هم همین‌طور. در طول زندگی 70 ساله
آنها هم هیچ‌گاه امام با صدای بلند با ایشان صحبت نکردند. در اواخر حیات
امام، خانم به شاه‌عبدالعظیم برای زیارت رفته بودند و دیر شده بود. در
حالی
که آقا معمولا ساعت 2 بعدازظهر ناهار می‌خوردند. امام یک ساعت و نیم
سر سفره نشسته بودند تا خانم بیاید و غذا نخورده بودند. هیچ‌گاه امام از
خانم نخواستند که فلان چیز را برایشان بیاورند؛ آب، چای و...»

خدیجه
خانم در بیان خاطراتش در این باره می‌گوید: «حضرت امام به من خیلی احترام
می‌گذاشتند و خیلی اهمیت می‌دادند. هیچ حرف بد یا زشتی به من نمی‌زدند.
امام حتی در اوج عصبانیت هرگز بی‌احترامی و اسائه ادب نمی‌کردند. همیشه در
اتاق، جای بهتر را به من تعارف می‌کردند تا من نمی‌آمدم، سر سفره، خوردن
غذا را شروع نمی‌کردند. حتی حاضر نبودند که من در خانه کار کنم. همیشه به
من می‌گفتند: «جارو نکن». اگر می‌خوا
ستم لب حوض روسری بچه را بشویم
می‌آمدند و می‌گفتند: بلند شو، تو نباید بشویی...» امام حتی در مسائل شخصی
خانم دخالت نمی‌کرد و در مورد لباس و رفت و آمدهای او نظر نمی‌داد. نوه
امام از قول مادربزرگش می‌گوید: « اصلا امام کاری به رفت و آمد ایشان
نداشت. فقط در ابتدا، امام باید خانواده یا فرد مورد نظر را می‌شناختند،
اما پس از آن دیگر حرفی نمی‌زدند. در مورد لباس خانم هم که لباسشان از سوی
مادرشان از تهران فرستاده می‌شد، هیچ وقت امام درباره نامناسب بودن آن
سخنی نمی‌گفتند. حتی روزی آقا برای دخترشان که 12 ساله بودند کفش قرمز رنگ
می‌خرند، در آن موقع اصلا رسم نبوده است و دختران باید کفش سیاه پا
می‌کردند. البته خود خانم هم مراعات می‌کردند، اما خود ایشان می‌فرمودند
که هیچ‌گاه نشد که در نوع پوشش یا رفت و آمدم با کسی اظهارنظر کنند.»

سوالی
پرسیده می‌شود که پس امام به همسر و فرزندانش چه توصیه می‌کرد که آنان
اینگونه در مسیر راستی راه می‌پیمودند؟ «امام کلا در زندگی به یک اصل
معتقد بودند که خانم این اصل را اینگونه روایت می‌کنند: اگر می‌خواهید به
بهشت بروید؛ دو کار انجام دهید: اول اینکه هرچه خداوند واجب دانسته، انجام
دهید و هرچه حرام دانسته، انجام ندهید. امام فقط این دو قید را
گذاشته‌اند. البته خانم و خانواده کاملا رعایت می‌کردند چرا که آقا، فرد
ی
نبودند که در برابر خلاف شرع سکوت بکنند.»

اما
به هر حال، خانم هم این رفتار امام را تایید می‌کند و می‌گوید: «به
مستحبات خیلی کاری نداشتند. به کارهای من هم کاری نداشتند. هر طوری که
دوست داشتم، زندگی می‌کردم.»‌ امام حتی منزل را به محلی برای تدریس تبدیل
کرده بودند و به همسر خود به عنوان شاگرد «جامع‌المقدمات» می‌آموختند:
«خانم قبل از ازدواج مدتی ادبیات عرب را نزد پدرشان فرا گرفته بودند. نزد
امام هم ادامه دادند و کتاب «جامع‌المقدمات» را می‌خواندند. امام سریع درس
می‌دادند، از خانم پرسیدم که ایشان اینگونه تدریس می‌کردند، شما متوجه
می‌شدید؟ ایشان فرمودند: بله، می فهمیدم. خانم حافظه فوق‌العاده‌ای
داشتند، یک غزل را یک
بار می‌خواندند، حفظ می‌شدند. البته ایشان ذوق شعری
هم داشتند. تدریس امام به خانم چندماهی طول می‌کشد، اما پس از تولد
فرزندان، مشغولیت‌شان در خانه بیشتر شد و از طرف دیگر به قسمت‌هایی از
ادبیات عرب رسیده بودند که لازم بود آقا مطالعه کنند و وقت این کار را
نداشتند. بنابراین با موافقت طرفین تدریس متوقف می‌شود.»

***

امام
با آیت‌الله ثقفی، پدر همسرش هم روابط صمیمانه‌ای داشت و همواره به طور
مستمر در جریان مبارزات خود،‌ با حوصله برای ایشان نامه می‌نوشت و حالشان
را جویا می‌شد: «روابط دوستانه شدیدی داشتند و احترام متقابل مابین آنها
وجود داشت.» اگرچه خانواده ثقفی سیاسی نبودند و هیچگاه پدر همسر امام به
مبارزات سیاسی نمی‌پرداخت؛ به جز امضای دو اطلاعیه، اولی علیه لایحه
ایالتی و ولایتی و دیگری درباره مقاله روزنامه اط
لاعات علیه امام در
دی‌ماه 56. اما گویا امام هم محیط خانه را سیاسی
دوست نمی‌داشت: «پس از اینکه خانم وارد منزل آقا می‌شوند، امام با توجه به
اینکه کاملا سیاسی بودند، هیچ وقت مسائل سیاسی را در خانه مطرح نمی‌کردند
خانم امام هیچگاه در مسائل سیاسی صحبت و دخالت نمی‌کردند. روحیه ایشان هم
همین‌طور است. برخی می‌گویند که یکی از علل موفقیت امام هم همین مسئله
بوده است که وقتی وارد منزل می‌شدند، تشنجات سیاسی در آنجا نبوده است.»

حتی
پس از انقلاب هم، خانواده همسر امام در میدان سیاست وارد نشدند و به
انتقاد یا حمایت از این و آن نپرداختند و به خانم هم مطالبی را نمی‌گفتند
تا به گوش همسر خود [امام] برساند. البته شاید دلیل دیگری هم داشت: «اصلا
به خانم مطلبی را نمی‌گفتند. اگر هم مسئله‌ای بوده، به دلیل اینکه خانم
غیرسیاسی بودند، مطلبی را نمی‌گفتند. شما اگر وارد فضای منزل خانم شوید،
تنها بویی که استشمام نمی‌کنید، سیاست است. خانم واقع
ا خانم خانه بوده
است. نظر امام هم این بوده که هیچگاه مسائل سیاسی را وارد منزل نکنند.»

***

خدیجه خانم
در مسیر مبارزات امام، ناگهان با فوت حاج آقا مصطفی، فرزند بزرگش روبرو شد
که بسیار او را بی‌تاب کرد، فرزندی که « بسیار به او علاقه داشتند و حتی
از دیگر فرزندان بیشتر او را دوست می‌داشتند؛ هنوز هم می‌گویند و اکنون هم
که گاهی نام آقا مصطفی گفته می‌شود، ایشان بغض می‌کنند و گاهی گریه هم
می‌کنند. آقا مصطفی در منزل بسیار محترم بودند و دیگر فرزندان او را
«داداش» صدا می‌کردند و حتی خانم و آقا هم ایشان را «داداش» مورد خطاب
قرار می‌دادند. ایشان بسیار در نجف فعال بودند و روی جنبه مرجعیتی امام
تاکید داشتند. خانم علاوه بر آقا مصطفی، به فرزند ایشان «حسین آقا» هم
بسیار علاقه دارند. ایشان که فوت می‌کنند، خانم بسیار ناراحت می‌شود. یک
روز از ایشان پرسیدم که فوت امام یا حاج احمدآقا یا آقا مصطفی، کدام برای
شما سخت‌تر بود؟ گفتند: فوت
مصطفی مسئله دیگری بود. ایشان زمانی که از فوت
آقامصطفی مطلع می‌شوند، بسیار گریه می‌کردند ولی زمانی که آقا به خانه
می‌آمدند، گریه نمی‌کردند. از طرف دیگر در مسیر امام هم اصلا شک نکردند و
حتی ناراحتی خودشان را به امام منتقل نمی‌کردند. البته زمانی که امام برای
نماز یا تدریس به خارج از منزل می‌رفتند، ایشان در حرم یا منزل بسیار گریه
می‌کردند. امام هم زمانی که در نجف تدریس می‌کردند جای خالی آقا مصطفی را
می‌دیدند و ناگهان می‌لرزیدند. اما هیچ‌گاه گریه نمی‌کردند و فقط برای
سیدالشهداء و یاران ایشان گریه می‌کردند.» اما هیچگاه خانم بر بی‌تابی خود
برای آقا مصطفی چیره نشدند.

***

نوه
خانم و آقا درباره نقش مادربزرگش در منزل امام و همراهی 70 ساله او با
ایشان می‌گوید: «خانم واقعا همراه امام بودند. شک ندارم که اگر خانم امام
نبود، امام به هیچ وجه به این موفقیت‌ها نمی‌رسیدند. نقش خانم در خانواده
نقشی فوق‌العاده است و یک محوریت واقعی دارند. ایشان شرایط امام را در
تمامی مقاطع درک می‌کردند و ریاست منزل همواره بر عهده ایشان بود.»

 

منابع:

-‌‌گفت‌وگو با یکی از نوادگان امام خمینی

-‌صحیفه امام

-‌ گلشن ابرار، پژوهشکده باقرالعلوم، قم، جلد چهارم و هفتم

-‌‌ستوده،‌ امیررضا، پا به پای آفتاب، نشر پنجره، بهار
-------------------------------------------------------
نقل شده از مجله شهروند امروز

                                                                             



کلمات کلیدی : امام خمینی(ره)، همسر امام، رحلت امام

ایران و هرزگی دیپلماتیک روسها

ارسال‌کننده : مبارز در : 89/3/8 7:8 عصر

موضع گیری روسیه در برابر برنامه هسته ای جمهوری اسلامی باعث شگفتی
کارشناسان شده است. تعمیق تنش های استراتژیک این کشور با ایالات متحده در
حوزه های بسیار متنوعی که در طی 9 سال گذشته شاهد بوده ایم، باعث شده است
که انتظارات از این کشور در سیاست خارجی به گونه دیگری باشد. همراهی
تلویحی روسیه با سیاست های آمریکا علیه ایران در شرایطی که این کشور در
حوزه های گسترده ای تحت فشار ایالات متحده قرار دارد، متناقض می نماید.

این نخستین بار نیست که روسیه در سیاست خارجی از رفتاری متناقض که باعث
تردید متحدانش می شود، استفاده می کند. در سال 2001 که جورج دبلیو بوش
سیاست جنگ علیه تروریسم را اعلام و نبرد علیه افغانستان را آغاز کرد،
روسیه را در کنار خود یافت. این اقدام روس ها باعث شگفتی و وحشت چینی ها
شد زیرا حمله به افغانستان مستلزم ورود ارتش آمریکا به این کشور و آسیای
مرکزی بود، همان چیزی که اندکی بعد با انقلاب های رنگی به محل حضور
آمریکایی ها تبدیل شد و روس ها هم اکنون مشکلات زیادی برای بیرون کردن این
کشور از منطقه دارند.

تحلیل سیاست درست در آن مقطع دشوار نبود اما شاید راز آن در سیاست
هرزگی دیپلماتیک روس ها نهفته باشد که می خواهند همه را همزمان با خود
داشته باشند. در کنفرانس های داغ پس از جنگ دوم جهانی که مقامات کشورهای
پیروز یعنی، اتحاد شوروی، انگلیس و آمریکا در مورد دنیای پس از جنگ سخن می
راندند یکی از مقامات آمریکایی گفت که در سخنرانی مولوتوف، وزیر خارجه
اتحاد شوروی، 17 تناقض وجود دارد. شاید سرگئی لاوروف نیز از سنت مولوتوف
پیروی می کند. روس ها ورود آمریکا به افغانستان را پذیرا شدند اما هم
اکنون با عواقب آن دست به گریبان هستند، همان چیزی که در مورد آلمان اتفاق
افتاد زیرا ارتش های غربی دو ماه و نیم پس از ارتش سرخ به برلین رسیدند.

سیاستی که این کشور در همراهی با آمریکا در پیش گرفته، یک خطای
استراتژیک است. در حالی که اوباما با فریبکاری تمام از ملغی کردن طرح سپر
دفاع موشکی سخن می راند، آن را توسعه داده است. وی در ابتدا آن را ملغی
اعلام کرد اما اندکی بعد گفت که این طرخ بر روی کشتی ها نصب می شود و هم
اکنون از توسعه آن به دیگر کشورهای اروپای شرقی می گوید. ضمن اینکه نخستین
محموله موشک های پاتریوت به لهستان وارد شده است. هیچ کس گمان نمی کند که
این طرح برای مقابله با ایران باشد و این بی معناترین بهانه ای است که
مقامات آمریکایی می توانند بر زبان آورند.

اما روس ها در همراهی با آمریکا علیه ایران چه منفعتی خواهند داشت؟

برخلاف روسیه که دشمن کلان ایالات متحده است، ایران دشمن منطقه ای این
کشور به شمار می رود. آمریکا روسیه را هم در اروپای شرقی، هم در آسیای
مرکزی و هم در شرق اروپا تحت فشار قرار داده است. پروژه سپر دفاع موشکی،
طرحی برای وارد کردن روسیه در یک رقابت تسلیحاتی است. این طرح علیه چین
نیز وجود دارد اما چینی ها با هوشمندی با آن برخورد کرده اند. چین و روسیه
از به راه افتادن یک رقابت تسلیحاتی با ایالات متحده وحشت دارند زیرا از
جهت توان فناوری و همچنین اقتصادی، قدرت رقابت ندارند. این مساله در مورد
چین بیش از روسیه صادق است. چین تحت هیچ شرایطی خود را درگیر یک رقابت
تسلیحاتی با آمریکا نخواهد کرد.

روسیه به آمریکا امتیازاتی می دهد که در برابر آن، چیزی دریافت نمی
کند. در شرایطی که هیچ یک از طرح های آمریکا علیه روسیه متوقف نشده و این
کشور همچنان به پیش می تازد، روسیه در مورد عدم گسترش ناتو به شرق از
آمریکایی ها رودست خورد. این ماجرا در استقلال کوزوو نیز با تمام قدرت
تکرار شد و در سپر دفاع موشکی و انقلاب های رنگی نیز به مانند گذشته. روس
های به امید جلب همکاری آمریکا به آب و آتش می زنند.

اما این سیاست گیج و گمراه کننده روس ها زیانی برای جمهوری اسلامی
ندارد. ایران در یافتن متحدان جایگزین مشکلی ندارد و نشان داده است که می
تواند به خوبی از امکانات بسیار زیادی که در اختیار دارد استفاده نماید.
اجلاس تهران و بیانیه پایانی آن در باره انتقال سوخت گوشه ای از توان فرصت
سازی جمهوری اسلامی است. با این اوصاف روسیه در یک همکاری یک سویه و بازی
دو سر باخت با آمریکا وارد تعامل شده است. بازگشت روسیه به سیاست هرزگی
دیپلماتیک ثمری برای این کشور نداشته و تنها باعث می شود که جایگاه آن در
بین متحدانش بیش از پیش به خطر بیافتد،‌ هشداری که احمدی‌نژاد با صراحت
تمام در جمع مردم کرمان خطاب به روس‌ها بیان کرد.




کلمات کلیدی : روسیه، سیاست خارجه، ایران، مساله هسته ای، ترکیه، آمریکا

برزیل و ترکیه در سیاست خارجه ایران

ارسال‌کننده : مبارز در : 89/2/30 8:36 عصر

بیانیه هسته‌ای تهران، سیاستمداران غربی
را که هیچ، سیاستمداران ایرانی را هم شوکه کرده است. برگ جدیدی از
دیپلماسی انقلابی دولت احمدی نژاد، که برای شرایط فعلی پرونده هسته ای رو
شده است. احمدی نژاد درباره برنامه ریزی برای مدیریت جهان کاملا جدی است و
بیانیه تهران ثمره برنامه ریزی دولتش در راستای مدیریت جهان!

شاید پذیرش این واقعیت سخت باشد ولی
احمدی نژاد اولین جرقه‌های ایده حضور در مدیریت جهان را با بیانیه تهران
زده است. ایده‌ای که پس از تشکیل خاورمیانه جدید آنهم با محوریت ایران،
آنرا با جدیت پیگیری کرده و اینک در شرف ثمر دادن است.

امروز خاورمیانه‌ای با محوریت مصر،
عربستان، اردن و فتح دیگر کاملا در حاشیه قرار گرفته است و خاورمیانه جدید
با محوریت گروه مقاومت یعنی ایران، سوریه، عراق، حزب الله، حماس و در این
اواخر ترکیه و قطر، فعال، و تاثیرگذار است. دیپلماسی انقلابی اما اینک و با تثبیت خاورمیانه جدید، پا را از منطقه فراتر گذاشته است و جهانی می اندیشد.

موضوع هسته ای ایران، شاید جدی ترین عرصه
ای باشد که در سالیان پس از جنگ جهانی، کشورهای توسعه یافته‌ای که امروز
در ادبیات احمدی نژادی از آن به کشورهای مستقل تعبیر می شود، توانسته
باشند در آن به عنوان یک بازیگر جهانی نقش آفرینی کنند و به نظر می‌رسد
همین امکان نقش آفرینی جهانی برای قدرت‌هایی منطقه‌ای همچون برزیل و
ترکیه، عینی‌ترین ضمانتی باشد که ایران در مبادله سوخت گرفته است.

امروز ترکیه و برزیل در سر یک دو راهی انتخاب قرار دارند. انتخابی که از یک سو نتیجه‌اش تبدیل شدن به یک بلوک قدرتمند سیاسی در سطح مدیریت
جهانی است و از سوی دیگر، خیانت و پذیرش سلطه و هژمونی رو به زوال امریکا
بر جهان و باقی ماندن در حد یک قدرت منطقه ای. و شاید پر بیراه نباشد
تعبیر بی بی سی از بیانیه تهران آنجا که بیانیه تهران را " کودتای
دیپلماتیک احمدی نژاد" خوانده است. کودتایی برای گرفتن قدرت اداره جهان از
امریکا و نظم نوین جهانی اش.

تا کنون برزیل و ترکیه در به چالش کشاندن
هژمونی امریکا در نظام جهانی، با ایران همراهی کرده اند. اما برخی
معتقدند، اعتماد به برزیل و ترکیه به سرونوشت اعتماد به روسیه مبدل خواهد
شد. هر چند که اگر این چنین باشد، باز هم زیان چندانی ندیده ایم! گویی در
این سال‌ها بر تعلیق اعتمادسازانه دولت خاتمی و تیم هسته ای روحانی باقی مانده ایم و امروز صرفا توانسته‌ایم غنی سازی را از سر بگیریم!

به هر حال ترکیه، برزیل، سوریه و ونزوئلا
به ایران کمک کرده اند تا هژمونی امریکا را به چالش بکشد. پس شاید از منظر
دوستداران ایرانیِ امریکا، مستحق این باشند که از این پس در لیست دشمنان
مردم ایران قرار گیرند. آنچنان که چین و روسیه قرار گرفتند! شعار رایج
دوستداران فتنه را که در ایام خیمه شب بازی هشت ماهه در برابر شعار مرگ بر
امریکای یاران انقلاب که بخاطر دارید: مرگ بر روسیه؛ مرگ بر چین! و حال
آنکه تلاش امریکا برای تسلط بر اراده و دخالت در حریم ایران کجا و تلاش
روسیه و چین برای بازی با کارت ایران در عرصه جهانی کجا؟!

و به فرموده معمار انقلاب، آنچنان که "یک
دسته شوروی را طرح می کردند تا امریکا مَنسی (فراموش) بشود" هرگز بعید
نیست که همان عده تلاش کنند تا هژمونی امریکا که اینک و در چارچوب همکاری
ترکیه و برزیل و کشورهایی از این دست همچون سوریه و ونزوئلا با ایران، به
چالش کشیده شده است، را از گزند محفوظ بدارند. زنگ خطر نواخته شده است، پس
باید با قدرت هر چه تمامتر فریاد زد: مرگ بر برزیل؛ مرگ بر ترکیه!


کلمات کلیدی : سیاست خارجه ایران ترکیه برزیل احمدی نژاد انرژی هسته ای